دخترک گل فروش
آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 

آن روز صبح هم مثل همیشه، در فکر و رویایش بود که ناگهان در اثر برخورد با اتوموبیلی به گوشه ای پرتاب شد. وقتی چشمانش را باز کرد خود را روی تختی سپید و تمیز دیدکه در کنار آن هدیه ای قرار داشت. 


دخترک با خوشحالی هدیه را باز کرد٬ یک جفت کفش قرمز بود!!!!! 
چشمان دخترک لبریز از شادی شد٬ ولی افسوس . . . . . . او نمی دانست که پاهایش دیگر توان رفتن ندارد.




تاريخ : پنج شنبه 2 مرداد 1393برچسب:, | 11:30 | نويسنده : زهره |